گفته بودم پيش از اين ها : دوستي ماند به گل
دوستان را هر سخن هر كار بذر افشان است.
در ضمير يكديگر باغ گل روياندن است
گفته بودم : آب و خورشيد و نسيمش مهر است
باغبانش رنج تا گل بردمد
گفته بودم : گر به بار آيد درست
زندگي را چون بهشت تازه عطر افشان و گل باران كند
گفته بودم ليك با من كس نگفت خاك را از ياد بردي! خاك را
لاجرم يك عمر سوزاندي دريغ بذر هاي آرزويي پاك را
پوزشم را مي پذيري بي گمان
عشق با اين اشك ها بيگانه نيست
دوستي بذري ست اما هر دلي
در خور پروردن اين دانه نيست